نمیتونم خودم باشم
مدتی خودم بودم کاملا شاد بودم و آدم خیلی موفقی بودم ولی دیدم محیط ام و آدم هاش از من دور میشن و بیشتر حس تنهایی میکنم. وقتی خود واقعی ام هستم حالم عالی هست ولی آدم به شدت مغرور به نظر میرسم از ادم های محیط و ازم دور میشن چون همرنگ اونا نیستم.
و وقتی همرنگ اونا میشم دیگه تنها نیستم و تایید ام میکنن، درد و دل میکنن باهام حرف میزنن ولی حالم همیشه بدهست اینطوری.
اینه که دچار inferiority complex شدم و ناخداگاه دچار superiority complex هم شدم به تبع این حالت.
یعنی خودم رو از بقیه کمتر میبینیم ولی ناخداگاه برای جبران این کمبود خودم رو برتر میدونم چون هیچوقت نتونستم با این محیط ارتباط برقرار کنم (با آدمای دور و برم یعنی ایرانیا)
حدود 7 سال هست این مشکل پیش اومده ولی رفته رفته داره بدتر میشه (25 سالمه)
تازگیا وقتی این حالت پیش میاد کلا از هر چی ادم هست دور و برم فاصله میگیرم.
اگه کسی درکم نکنه چه با گفتار چه با رفتار ازش با سرعت نور فاصله میگیرم و دست خودم نیست و ناراحت میشم چون بی اختیار این موضوع یادم میافته که با محیط ام مشکل دارم.
یه دوره حضوری رفته بودم و اونجا من خیلی سوال میپرسیدم از استاد و همکلاسیام در اون حد اطلاعات نداشتن و منم چون کم حرف میزدم باهام ضد شده بودن و یک جور بدی نگاه میکردن. رفته رفته در طول دوره من فعالیت ام کمتر و کمتر شد تا اینکه به کل کنار کشیدم و فقط روند کلاس رو میدیدم و استاد فکر میکرد بی علاقه شدم. اخرا اونقدر از این وضعیت ناراحت شده بودم از این وضعیت ها که دیگه با بغض رفتم پیش استاد و داشتم میلرزیدم پرسیدم چطور میتونم اصول کار تیمی رو یاد بگیرم و اینکه... و اینکه ... اطرافیانم دیگه نگن مغروری.... اینجا رو به زور تونستم بگم و نزدیک بود بغض بترکه که رفتم یه گوشه کلاس نشستم. از دیگه اون دوره رو نرفتم. یکی از هم دوره هام باهاش حرف زدم در این مورد و بهم گفت اونم به خاطر همچین مشکلی از ارشد انصراف داده. خوشبختانه ایشون پیگیر شد و منم تصمیم گرفتم ازموناش رو برم (1000 ساعت دوره بود اخراش نرفته بودم)
تو دانشگاه هم همینطور هست. تا کاری میکنم سعی میکنم خودم باشم میگن مغرورم و همه ازم فاصله میگیرن.
پیاده روی نصف شبا میرم که دیگه کسی رو نبینم و کسی هم منو نبینه. تو روابط ام هم اینطوری هست و مشکل دارم.
میخوام که این مشکل رو یکبار برای همیشه برطرف کنم. من چیکار کنم بهترین خودم باشم و بیخیال ادم های دور و برم بشم یا سعی کنم باهاشون تعامل کنم. میترسم تعامل داشته باشم. من خودم تمایلم به این هست که بهترین خودم باشم ولی میترسم که تنها بشم و همینطور هم میشه. وقتی بهترین خودم هستم و اهمیت نمیدم حالم عالیه ولی همه منو به چشم مغرور از خود راضی نگاه میکنن ولی من فقط کم حرف میزنم بر عکس اینترنت و چت. اینجا باهم پیشرفت کردن ممکن نیست انگار.
اینجا انگار یه چیزی محکم ادمو گرفته و نمیگذاره ادم بهترین خودش باشه و شخصیت اش رشد کنه و شخصیت اطرافیانش رو هم سعی کنه بهتر کنه. بیشتر ادم ها اینجا متمایل میشن همدیگه رو بکشن پایین.